با اصلاح گرایان همدم شدم، قیافه مصلحانه به خود گرفتم، بحث توسعه فرهنگی و سیاسی، تشکل، نواندیشی، نونگری و ...
بازاری داغ داشت، چند کتاب تواندیشانه به دستم گرفتم و ...
اما از اصلاح خویش باز ماندم. به سوی اصول گرایان رفتم مجدد محاسن را بلند کردم، دگمه ها را بستم، یقه ها را کوتاه کردم و دگر باره شعار انقلابی دادم اما به یک باره دیدم اصل خویش را فراموش کرده ام و چون در همه معیار خودم بودم نه آن چه که بود و باید باشد و خدا را نادیده گرفتم.
به ناگه شرمنئه شدم، شهیدان شرمنده ام .
این دلنوشته ای برای او بود ....